در این بخش از دیجی جو همانند انشا های قبلی که انشا با موضوع کرونا و انشایی برای مادربرایتان داشتیم.
حال در این انشا میخواهیم انشا در مورد عشق برایتان قرار بدیم. با دیجی جو با این انشای عشق همراه باشید.
عشق به خدا
خدا را دوست دارید؟ بعید میدانم فرد دینداری در جهان باشد که به این سوال پاسخ منفی بدهد. ولی اگر بخواهیم واقعاً صادق باشیم، شاید پاسخمان مثبت هم نباشد.
جوانترها و بچهها چطور؟ آیا آنها هم خدا را از ته قلب و فکرشان دوست دارند؟
حدود یک سال پیش به شناختی دست یافتم: اینکه من واقعاً خدا را دوست ندارم.
بله میتوانم بگویم که دوستش داشتم، دستوراتش را رعایت میکردم، زمان زیادی را به او فکر میکردم و کلامش را دوست داشتم. ولی به دلیلی هیچ تلاش واقعی برای دوست داشتن واقعی او انجام نمیدادم.
من وقت و انرژی زیادی را برای تلاش به دوست داشتن دیگران گذاشته بودم ولی به دلیلی نمیدانستم که این دومین کاری است که باید انجام دهم، نه اولی.
انشا کودکانه درباره دوست داشتن
من اولین بار دوست داشتن را از مادرم یاد گرفتم، او از وقتی من را به دنیا آورده همیشه به من عشق ورزیده است و با نوازش کردن ها و فداکاری هایش به من محبت زیادی کرده است.
من می دانم هیچ وقت هیچ دوست داشتن واقعی در این دنیا مانند دوست داشتن مادر نسبت به فرزندش نخواهد بود چون همیشه می گویند عشق مادرانه خیلی حقیقی و از صمیم قلب است.
هنوز هم وقتی از مدرسه به خانه می آیم و زنگ خانه را می زنم، او در را برایم باز می کند و با نگاه پر از مهر و محبت خود به من نگاه می کند و من همه خستگی ام در می رود.
من هم عاشق مادرم هستم اما می دانم دوست داشتن و مهر و علاقه او به من حتی از مال من هم بیشتر است چون او خیلی فداکارتر از من است.
دوست داشتن بین همه آدم ها وجود دارد و احساسی است که خداوند بزرگ در هم ما گذاشته است و هیچ وقت تمام نمی شود.
خدا این کار را کرده تا ما بتوانیم با دوست داشتن و عشق به دیگران به آن ها کمک کنیم و در حل کردن مشکلات آن ها را یاری دهیم.
این دوست داشتن حتی در طبیعت و بین حیوانات و پرندگان هم وجود دارد. مادرم می گوید حتی باران هم با باریدن به روی خاک تشنه به آن محبت می کند.
ما هم باید یاد بگیریم این گونه یکدیگر را دوست داشته باشیم و به هم محبت کنیم.
انشا درباره عشق به سبک داستانی
عشق انواع مختلف دارد و هر نوع عشق یک خاصیت متفاوت دارد. من در این چند سال زندگی چند تایی از آنها را فهمیدم و تجربه کردم. آخرین دفعه که یکی به من ابراز عشق کرد، همین امروز صبح بود.
امروز صبح یک نفر به موهایم دست کشید و به من گفت:«تو عشق منی!» بی حوصله به چشمهایش نگاه کردم و گفتم: «اما امروز خیلی درس دارم. بعد از برگشتن از مدرسه باید به تکالیفم برسم». او با تعجب نگاه کرد و گفت: «من که هنوز چیزی نگفتم».
به نظرم عشق یک چیز عجیب است. آدمها وقتی عاشق هستند حاضرند هر کاری حتی کارهای احمقانه برای معشوقشان بکنند. یک وقتی پسرعمویم رفته بود در خانه همسایهشان و داد و هوار راه انداخته بود، بابا پرسید:«چرا این کار را کردی؟» و پسر عمویم جواب داد: «عاشق دخترشان هستم و آنها دخترشان را به من نمیدهند».
تازه آدمها وقتی عاشقند، کر و کور هستند و فکر میکنند معشوقشان از همه دنیا بهتر است حتی اگر از همه دنیا زشتتر و بداخلاقتر باشد. بعدها که پسر عمویم با همین دختر همسایهشان ازدواج کرد، همه گفتند که نمیدانند عاشق چی این دختر شده بود! عشق کلاً چیز عجیبی است که همه چیز را قشنگتر میکند.
البته همه عشقها که مثل هم نیستند. بعضی عشقها برای سوء استفاده هستند. مثلاً همین عشق به من! آن که امروز صبح گفت عاشقم است، مادرم بود. هروقت میگوید:«تو عشق منی»، یعنی دارد به این وسیله زمینهچینی میکند که برایش یک کاری انجام دهم. من هم گفتم: «خیلی درس دارم و حوصله ندارم که بعد از مدرسه بروم توی صف نانوایی بایستم».
خب عشق مادرانه اینجوری است. اما هروقت به مامان میگویم: «شما برای اینکه برایتان یک کاری انجام بدهم، میگویید عاشقم هستید»؛ قبول نمیکند. حق به جانب میگوید:«تو که نمیدانی شب تا صبح بالای سر بچهات بیدار ماندن یعنی چه، تو که نمیدانی با هر گریهی بچهات اشک ریختن یعنی چه، تو که نمیدانی دست بچهات زخم شود انگار خودت زخمی شدی یعنی چه…» و آنقدر از این جملات «تو که نمیدانی» ردیف میکند و بغضش را قورت میدهد که پشیمان میشوم. کوتاه میآیم و قبول میکنم که عشقش باشم.
عشق اگر هزار نوع و هزار خاصیت داشته باشد، در نهایت عشق مادرانه از همه انواع آن بهتر، مهربانانهتر و دوستداشتنیتر است.
انشا در مورد عشق و دوست داشتن برای نوجوانان
عشق همه چیز است و تمام عالم از عشق آفریده شده است، عشق همچون چسبی قوی است که کل جهان هستی را در کنار هم نگاه داشته است.
وقتی با دقت به همه چیز و دنیای اطراف خود نگاه کنیم خواهیم دید که عشق در ذره ذره عالم، در نگاه پدر و مادر، در یک گل، در باران، در نور و در هر چیزی که می توان دید یا از نظرها پنهان است حضور دارد. در واقع بدون عشق کل هستی از هم خواهد پاشید.
جهان زیباست و هر جا زشتی یا نا زیبایی وجود دارد در واقع محصول کینه و تنفر و تاریکی است که نقطه مقابل زیبایی و عشق محسوب می شود.
آن جا که آدم ها با شادی زندگی می کنند و لذت می برند عشق هست و آن جا که همه چیز با غم و محنت و شکایت پر شده است اگر خوب دقت کنی سیاهی، کینه، بد دلی و قساوت عده ای از آدم ها را خواهی دید که به خوشبختی دیگران سایه انداخته است.
برخی افراد عشق قلب خود را کور کرده اند و از دیگران دریغ می کنند. این افراد هم خود را بیمار می کنند و هم دیگران را به سختی و مشقت می اندازند.
ایثار، فداکاری های بی منت و جان فشانی کردن همه فرزندان عشق هستند که اگر همه می توانستند ایثار کنند، می توانستند بدون بخل و خساست محبت بورزند جهان ما گلستان می شد چرا که عشق قدرتی بی نهایت دارد و هدایت گر و روشنی بخش است و عشق است که انسان را می سازد.
گاهی عشق ویرانی به بار می آورد، این بدان خاطر است که این عشق زمینی است و از قلب مان سرچشمه نگرفته است بلکه زاییده خودخواهی و تکبر ما است که در نهایت به تنفر تبدیل می شود و نوری از آن متولد نخواهد شد و ما را به اعماق تاریکی ها می فرستد.
انشا درباره عشق
عشق یکی از احساسات مشترک بین انسانها است. عشق نوعی دوست داشتن بیش از اندازه است که با خصوصیاتی مثل محبت و علاقه خیلی زیاد، از یک دوست داشتن معمولی متمایز میشود. عشق به دو طرف نیاز دارد. که یکی از آنها عاشق و دیگری معشوق است. عاشق بیشترین علاقه ممکن را نسبت به معشوق دارد.
در فرهنگ لغت نوشته است که واژه عشق از عَشَقّه گرفته شده و عشقه گونهای پیچک است که دور گیاه میپیچد. این پیچیدن باعث میشود که گیاه زرد و پژمرده شود. بعضی میگویند عشق بر انسان همان تأثیری را دارد که عشقه بر گیاه میگذارد. اما افراد دیگر، نظرات متفاوتی دارند.
عشق در بعضی موارد لطیف است و باعث خوشحالی عاشق و معشوق میشود اما گاهی خطرناک است و کسی که عاشق است، ممکن است برای به دست آوردن رضایت معشوق آسیب جسمی و روحی ببیند.
یکی از انواع عشق، عشق رمانتیک است که پیش از ازدواج به وجود میآید. از انواع دیگر عشق میتوان به عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق عرفانی و عشق به خانواده اشاره کرد. برخی انسانها عاشق خودشان هستند که به آنها خودشیفته یا نارسیست میگویند.
بخش بسیار زیادی از اشعار زیبا درباره عشق و مسائل عاشقانه سروده شده است. در ادبیات کهن ایران کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده و کسی که مورد احساس عشق است؛ دلبر یا دلربا نام دارد. اگر احساس عشق در وجود انسانها نبود، ادبیات عاشقانه وجود نداشت.
همچنین در ادبیات عرفانی عشق حضور گسترده دارد و از مراحلی است که عارفان به آن میرسند. برخی عارفان عشق را به دو بخش عمده «عشق خدا به بندگان» یا عشق بزرگ و «عشق بندگان به خدا» یا عشق کوچک تقسیمبندی میکنند. در این تقسیمبندی عشق میانه «عشق انسانی به انسان دیگر» است که فرعی محسوب میشود. عرفا باید دست از علاقه به همهچیز بکشند و در حد توانشان فقط به خدا عشق بورزند تا به کمال برسند. البته برداشت هرکدام از عارفان از عشق متفاوت است که هر کدام زیباییهای خود را دارد. به قول حافظ:
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
یک دیدگاه