در نوشته های قبل در سایت دیجی جو انشای مادر رو با هم مطالعه کردیم.
حال در این نوشته میخواهیم چند انشا با موضوع کرونا برایتان به نمایش بگذاریم.با دیجی جو با موضوع انشا کرونا همراه باشید.
انشا منتقدانه در موضوع کرونا
باور نمیکنم که وقتی فرشتگان سفید پوش یکی پس از دیگری در بیمارستانها جان خود را بر اثر ابتلا به کرونا از دست میدهند، هموطن دیگری در جاده چالوس در تلاش برای عبور از ماموران و رسیدن به تکهای دیگر از خاک همین سرزمین بوده که در چنگال ویروس کرونا گیر کرده است. باور نمیکنم که مردم در خیابانها به گشت و گذار آمده و حتی آنهایی هم که نیاز مبرم به خروج از خانه نداشتهاند، در فروشگاهها، مراکز خرید و غیره با بیتفاوتی کامل به دنبال کارهای روزمره خود هستند.
گویا کسی توجهی به فوتهای پی در پی بر اثر کرونا ندارد. فوتهایی که به راحتی میشد جلوی هر یک از آنها را گرفت. فوتهایی که جانهایی عزیز را گرفت و خانوادههایی را در نقطه نقطه ایران زمین، به سوگی تلخ و ساکت نشاند. سوگهایی که تسکین نیافته و به این زودیها نیز تسکین نخواهند یافت. چه اتفاقی افتاد که جان ما تا این اندازه بیارزش شد! چه اتفاق افتاد که دیگر نه از جان خود میترسیم و نه برای جان دیگران ارزشی قائل هستیم!
کودکان زیادی در حال از دست دادن پدر یا مادر خود هستند و باید از این پس عمری را در اندوه نبود مادر یا پدر به سر کنند. مادرهای زیادی فرزندان خود را از دست میدهند. برادرها، خواهرها، همسرها، مادربزرگ، پدربزرگ و … در حال رفتن از میان ما به خاطر سهل انگاریهای دسته جمعی هستند که گویا خیال ترکشان را هم نداریم. به نظر میرسد هر آن قدر که سایه مرگ بیشتر به ما نزدیک میشود، اشتیاق ما برای قدم زدن در بستر آن، بالاتر میرود. اگر بنی آدم اعضای یکدیگرند و اگر جان شیرین عزیز است، این مردم، من و تو، در خیابانها چه میکنیم؟
کاش بیاییم برای یک بار هم که شده، دست به دست هم داده و یک تصمیم جمعی و خردمندانه بگیریم. کاش دلمان به حال جان عزیزان خود و جان عزیزان همه بسوزد. کاش از این همه مرگهای جانسوز، جلوگیری کنیم. کاش بدانیم که باز کردن درب خانه و بیرون رفتن، درست به معنای راه دادن مرگ، شیون، سوگ و عزاداری طولانی به داخل خانه است. ویروس کشنده کرونا، جهان را تسخیر کرده است، در خانه بمانیم!
انشا من کرونا هستم
سلام ؛ من ویروس کرونا هستم ! ، می بینم که شما هم مثل بقیه ی مردم با شنیدن نام من ترس تمام وجودتان را فرا گرفته ، خودمم هم نمیدانم چرا هدف زندگی من تبدیل به کابوسی برای شما شد ، درصورتیکه می توانستم موجودی مفید تر باشم!
خب از این بحث بگذریم ، بیایید برای شما خاطره ای تعریف کنم ، خاطره ای به وسعت تمام دنیا ، خاطره ی سفری که از چین شروع شد!
راستش اولش فکر نمی کردم سفرم انقدر طولانی باشد ولی به لطف جمعیت زیاد این کشور توانستم آمادگی های لازم برای این سفر را بدست آورم و بسیار ممنونم از تمام مردم مبتلایی که با سفر های غیر ضروری خود مرا به گوشه و کنار جهان بردند .
خیلی جالب است ، سفر من باعث لغو سفر مردم و خانه نشینی یا به قولی قرنطینه ی میلیون ها نفر شد ، ماندنم در چین به دلیل اتحاد مردم در رعایت بهداشت و نکات ضروری خیلی طول نکشید پس تصمیم به ترک موقت آن کشور گرفتم ، تا جاهای دیگر را سیاحت کنم !
به طور خلاصه وضعیت بسیاری از کشور ها شبیه به هم بود و چندان خاطره ای ندارم ، ولی امان از ایران که بدترین خاطره ی سفرم را رقم زد ، مردمی که از ترس من روزها یا هفته ها از خانه هایشان بیرون نیامدند و جاده های تمام کشور سوت و کور بود ، حتی به دیدار فامیل خود نیز نمی رفتند !
آنطور که یادم میاد در ایران نزدیک عید بود ولی به خاطر من هیچ مغازه ای باز نبود و بازار ها خلوت تر از همیشه لگدی به من می زدند که از کشورشان گم شوم ، پس به همین دلیل خیلی کم توانستم در آن کشور بمانم .
در هر صورت با نوشتن خاطراتم ، و گفتن راه های خلاصی از من و مسیر سفرم خواستم یاد آور این جمله باشم که گذشته ، کلید آینده است ؛ همینطور خواستم از مقدار گناهی که بر روی دوشم است کم کنم ، خودتان بهتر می دانید منظورم از گناه چیست…!
انشا کرونای تلخ
کوچک و بزرگ هر روز میشنویم که ویروس کرونا در ایران و در سطح جهان، تا چه اندازه کشته گرفته است. اما باور نمیکردم که صدای شیون از مرگ کرونا را در نزدیکی خود بشنوم. باور نمیکردم که این میتواند تا این اندازه نزدیک و واقعی باشد. گویا اخبار برای من از سیارهای دیگر مخابره میشد، اما صدای شیون مریم، دوست نزدیک و همسایه ما، مانند پتکی بر سرم کوبیده شد و باور کردم که کرونا در همین نزدیکی است.
میدانستم که خانواده مریم علیرغم شنیدن نکات مهم در خصوص خارج نشدن از خانه برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا، بارها و بارها منزل را ترک کرده و حتی چند بار میهمانیهای کوچک و دورهمی در منزل خود برگزار کرده بودند. اما فکرش را هم نمیکردم که این رفتارها، سرانجام باعث شود تا مریم، دوست نزدیکم، مادر و پدرش را از دست بدهد. این اتفاقی سخت وحشتناک بود که دختری نوجوان در یک زمان هر دوی والدین خویش را از دست بدهد.
باور نمیکردم، اما این موضوع واقعیت داشت. پدر و مادر مریم به ویروس کرونا مبتلا شده و او هر دوی آنها را بر اثر ابتلا به این ویروس از دست داد. اگر چه خود او نیز دوران سختی از بیماری را سپری کرد، اما به دلیل سن کم و قوای بدنی، توانست بر بیماری غلبه کند. چه سود که این غلبه بر بیماری و زنده ماندن مریم، اگر چه جای شکر خداوند دارد، اما زندگی بدون پدر و مادرش از این پس، اندوهی بزرگ و غم تنهایی طولانی مدت به همراه دارد.
چه تنهایی و سوگواری طولانی که حتی نمیتوانیم درب خانهاش را زده و برای دلداری نزد او برویم. این اتفاق به راحتی میتوانست رخ ندهد و اکنون پدر و مادر مریم در سلامت کامل کنارش باشند. چیزی که اگر توصیههای پیشگیری از کرونا را جدی گرفته بودند، به راحتی میتوانست دفع شود. کافی بود که خانواده مریم، در خانه مانده و برای این حجم از کارهای غیرضروری و دید و بازدید، با سایر افراد و محیطهای احتمالا آلوده در تماس قرار نمیگرفتند و توصیه های بهداشتی این روزها را رعایت میکردند.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
اگر چه اکنون دیگر زاری و تنهایی مریم، درمانی جز گذشت زمان ندارد و او حتی قادر نیست که روند طبیعی سوگواری را طی کند، اما آرزو میکنم که دیگر دوستان و آشنایان و به طور کلی تمام مردم جهان، با جدیت کامل با این موضوع روبرو شوند. جدی گرفتن ویروس کرونا و قطع زنجیره آن، تنها راهی است که برای از دست ندادن عزیزانمان پیش رو داریم.
انشا درباره کرونا
امروز یکشنبه 29 اسفند 98 است . ترس و دلهره همه را برداشته . پلیس هم حیران و عاجز است و کاری نمی تواند از پیش ببرد . آن ها نمی توانند کرونا ویروس را دستگیر کنند ؛ قاتلی زنجیره ای که تا به امروز شش هزار انسان را به قتل رسانده و 160 هزار نفر را اسیر خود کرده است . آیا کرونا ویروس جهان ما را به سمت فنا می برد ؟
بیایید کمی به گذشته برگردیم ، به یکی دو ماه پیش . روزهایی که هنوز سر و کله این قاتل زنجیره ای پیدا نشده بود . آن روزها بعد از رسیدن به خانه ، و یا قبل از غذا ، دست هایمان را نمی شستیم . این که غذایی که در رستوران یا کافه می خوریم تمیز و بهداشتی هست یا نه زیاد برایمان مهم نبود . لباس ها و ظرف های غذایمان هم به تمیزی الان نبود . عجب ! از وقتی سرو کله کرونا ویروس پیدا شده ، سبک زندگی مان خیلی بهتر شده ؛ چه خوب
تا یه ماه پیش وقتی چشمم به تلویزیون و کنترلش می افتاد فورا آن دکمه قرمز رنگ روی کنترل را فشار می دادم و از شر تلویزیون خلاص می شدم ولی حالا دیگه نه سریال های غم انگیز و افسرده کننده جایشان را به سریال های خنده دار و طنز داده اند . اگرچه قدیمی اند و کیفیت ضبط شان خوب نیست ولی در هرحال خیلی خوبند و حسابی من را به خنده می اندازند . بعضی وقت ها به خودم می گم : چه خوب شد کرونا اومد . اگه نبود الان خبری از این سریال ها و فیلم های خوب نبود.حتما باید سر و کله یکی مثل کرونا پیدا بشه تا تلویزیون یه چیز درست و حسابی بذاره ؟!
یادمه یه جایی خونده بودم که اگه در جنگ جهانی دوم حدود 80 میلیون نفر انسان کشته نمی شدند ، جهان فعلی ما به این صورت می بینید و مشاهده می کنید نبود و زباله و آلودگی کره زمین را فرا می گرفت . اگرچه عامل اصلی مرگ این 80 میلیون انسان به اسم هیتلر و نازی ها زده شده ولی در حقیقت این قوانین طبیعی دنیا ما بودند که تصمیم گرفتن 80 میلیون نفر آدم بمیرن . حال کرونا ویروس به دلایل مشخصی پیش ما اومده . چه بسا همین قاتل زنجیره ای که داریم درباره اش حرف می زنیم ، اومده که جهان ما رو نجات بده !
ویروس کرونا در عین اینکه خیلی ترسناک و بی رحمه ، چیزهای خوبی رو هم داده . چه بسا هنوز متوجه بعضی هاشون نشدیم ولی مطمئنا در آینده میبینیم و ازش تشکر هم خواهیم کرد . تنها کاری که باید بکنیم ، اینه که مواظب خودمون بشیم و اینو بدونیم که خدا همیشه و همه جا همراه ماست ، ما رو دوست داره و میدونه داره چیکار میکنه .
شما هم اگر نوشته و انشایی در مورد کرونا دارید در قسمت نظرات بنوسید تا اضافه کینم
2 دیدگاه ها